♥دخترک تنها♥

کـــجا ایــستــاده‌ ای؟
.
.
... .
چــگونــه اســت
بــاد از هـــر جــهتـی کــه مــی‌وزد
عــطـر تــو را بــا خــود دارد؟

تـــو نــرفــته ای
مــیـدانم .

از جــایی در هــمیـن نـزدیکی
مــرا نـگاه میــکنی
فــقـط مــن نـمیبــینـمت . !!!



ای کاش گذر زمان در دستم بود ،
تا لحظه های با تــو بودن را آنقدر طولانـــی میکردم که
برای بـی تو بودن وقتی نمی ماند . . . !

 

 

و عشق
قیچی شد !
وقتی تو سنگ شدی
و من کاغذی بی رنگ . . . !

شايد اين جهان مكث قصه گو باشد،
ميان يكي بود...
يكي نبود...

 

دل را
بد نام نکنیم
آنچه بعضی ها در سینه دارند
کاروان سراست نه دل ...!

  


خوشــبختی هایم را
با عجله در ســرنوشــتم نوشته بودند
بد خط بود ،
روزگــار آنها را نتوانست بخواند ... !

 

mariya|3 / 8 / 1390برچسب:,|

موهایم را
آنقدر کوتاه میکنم
تا خاطره انگشتانت را
از یاد ببرند ...
دیری نمی پاید،
خاطراتت

دوباره می رویند .. !!

 

نتــــرس . . .

اگــر هم بخـــــواهم

از ایــن دیــوانـه تـر نمیــشوم !

گفــته بودم بی تـــو سخــت میگـذرد بـی انـصـاف !

حـــرفم را پس میگــیرم

بــی تـــو انگــار اصـلا نمـیگذرد!

 

کـاش مـی فـهـمیـدی
قـهـر میـکنم
تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری
و بـلـنـدتـر بـگـویی:
بـمان...
نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛
و آرام بـگویـى
هـر طور راحـتـى ..

 

mariya|3 / 8 / 1390برچسب:,|

 
طعم تلخ قهوه
پک‌های عمیق و با فاصله به سیگار
یک نگاه سرد و آرام ... خیره به خالی‌ پر از دود اتاق
و صفحه برفکی تلویزیون قدیمی‌ همراه با خشی خشی بم...
تکمیل میشود خواب آلودگی روز‌های من ...
چقدر وقت دارم ... به هیچ چیز ... فکر نکنم

 

اگر درد داری ...
تحمل کن ...
روی هم که تلمبار شد ...
دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست. ..!!
کم کم خودش بی حس میشود ....!

 

 

به سلام ها دل نمی بندم

از خداحافظی ها غمگین نمی شوم

دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه

mariya|3 / 8 / 1390برچسب:,|